~Я0maИtiCaA~
دِلتنگــ ـ ــي...

2 PM

دوست دارَم به تو مَسرَتي بَخشَم كه تاكنون كسي ديگر به تو نبخشيده باشَد..دَر حالي كه خود مالكــــِ اين مَسِرتم، نميدانَم آن را چگونه به تـ ـو بدهم..دلَم ميخواهَد شَبـــــ هِنگام در لَحظه اي از راه برسم كه كِتابهاي بسياري را پياپي باز ميكني و ميبَندي و دَر هَر يك از آنها چيزي بيش از آنچه تاكنون بر تو آشكار كرده است ميجويي..دَر لَحظه اي كه هَنوز در إنتظاري...در لَحظه اي كه شور و شوقت اندكـــــ اندكـــــ از اينكــ ــه تكيه گاهي ندارد، به اندوه تبديل ميشود...

اي دَشتهاي پهناور غرقه در سپيدي سَحَر،مـ ـن شُمآ را بسيــــــآر ديده ام...اي درياچه هاي آبــي،در امواجتان غوطه هآ خورده ام....و هر نوازش نَسيــــمــِ خندان،لبخـــــند بر لبم نشانده است....اين است آنچه از باز گفتنش با تـ ـو،در آن زمـــآن، خسته نخواهم شد....اگر چيزهاآي زيبـــآتري ميشنآختم از آنها با تو سخن ميگفتم...

تـ ـو به مـ ـن فرزانگي نياموختـــي...فرزانگي نه، عــِ ـشـ ـق !

 

***

(گزيده اي از مائده هاي زَميني،آندره ژيد)

 

پي نوشت:

توصيفاتِ بسيار زيبآي اين كتآب مرا از دُنياي خود رَهآ ميكند..دلتنگـــــِ اينگونه رَها شُدنم، رَها شُدني اين چنين مَسرور، اين چنين زيبـــــآآآآآ.....




30 / 5 / 1391برچسب:,به قَلمـِ: »смa«

کسب درآمد پاپ آپ